علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

علی شیرین عسل

علی اقا رفته بود خونه اقاجونش

سلام  پسرم  دیروز اقاجون اومد دنبالت که ببره تو رو پارک   ما هم با باباجونت تصمیم گرفتیم شب بریم سینما    ساعت  9 رفتیم  وفیلم  روزهای زندگی رو  دیدیم  خیلی  قشنگ  بود  بعد از سینما رفتیم غداخوردیم جات خیلی خالی بود چون غذای مورد علاقه تو  بود  پیتزا    بعد از اونجا اوردیمت خونه   لالا کردی      دوست دارم خوشگلم        ...
20 خرداد 1391

شهادت حضرت زینب تسلیت باد

دریای پر از غم، امان از دلِ زینب / به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده / بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم / بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد ...
17 خرداد 1391

خاطرات علی کوچولو در تعطیلات

سلام پسر مامان از 5شنبه با بابا تصمیم گرفتیم بریم باغ دایی بابا تو دماوند چون دایی حسن زنگ زده بود که بیاین بریم اونجا ما هم قبول کردیم 5شنبه غروب راه افتادیم رفتیم به سمت دماوند رسیدیم اونجا همه بودن خاله سپیده هم طبق معمول عملیات نجوم رو انجام میداد تلسکوپش رو اورده بود زحل رو بهمون نشون داد حلقه ای که دورش بود ما رو شگفت زده کرده بود خلاصه تو این 2روز خیلی اذیتم کردی هردقیقه لباست رو عوض میکردم چون یا اب بازی میکردی یا خاک بازی اون جا دیگه خیلی ازاد بودی  شب ها اونجا خیلی سرد میشد برعکس روزها خیلی گرم بود  تو باغ کلی بهت خوش گذشت  بعداز باغ هم رفتیم خونه عمه نفیسه خونه اون ها هم با ...
16 خرداد 1391

تبریک مامان علی به همسرش به مناسبت روز مرد

ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. روز مرد را به تو عزیزترینم تبریك می گویم. ...
16 خرداد 1391

علی در شهربازی

سلام خوشگل مامان دیروز از بعدازظهر شروع کردی به گریه کردن که برم خونه اقاجون بعد اقاجون هم تورو ببره پارک  چون روز قبل رفته بودی خونشون نذاشتم بری بهت قول دادم که شب بابا اومد میبریمت رنگین کمان تو هم کلی ذوق کردی شب که بابا اومد رفتیم رنگین کمان اولش رفتی قطار سوار شدی کلی ترسیدی نمیدونم از چی ترسیده بودی میخواستی پیاده شی دفعه قبل اینطوری نبودی کلا هرچی سوار میشدی میترسیدی بازی هایی که مناسب تو نبود دوست داشتی چرخ وفلک سوارت کردیم فقط از این نترسیدی  چند ساعت اون جا موندیم چون شاهزاده دوست نداشت بیاد خونه کلی ازت عکس گرفتم که بعدا میذارمش  موقع برگشت کلی کریه کردی بعد یه جورایی ساکتت  کردیم اومدی خو...
10 خرداد 1391

از پوشک گرفتن شیرین عسل

سلام پسرم امروز دو روزه که میخوام از پوشک بگیرمت خیلی سخته هرکاری میکنم یاد بگیری بری دستشویی جیش کنی بی فایدست دیگه کلافه شدم چند جا رو هم جیش کردی هر چقدر بهت وعده میدم که پاستیل میخرم یا شهربازی میبرمت انگار نه انگار امروز رفتم دکتر چند روزه قلبم اذیتم میکرد دکتر گفت از معدته ازش پرسیدم از پوشک بگیرمت گفت 5 یا6 ماه دیگه اروم اروم از پوشک بگیرش الان هم بچه اذیت میشه هم خودت گفت مگه میخوای بری خواستگاری که عجله داری منم دیگه بیخیال شدم به امید روزی که تو رو از پوشک بگیرمت دوست دارم خوشگلم ...
8 خرداد 1391

کارهای روزانه علی کوچولو

    سلام خوشگل مامان دیروز جمعه ظهر گفتی میخوای بری خونه اقاجونت منم زنگ زدم اقاجون اومد دنبالت بعدازظهر بردنت امامزاده مبرقع اونجا زیارت کردی بعد از اونجا بردنت پارک   میخواستن بیارنت خونمون هرکاری کردن بیارنت نیومدی دوباره بردن خونشون شب هم اونجا شامت رو خوردی مامانجونت برات ماکارونی درست کرده بود تو هم که علاقه شدیدی به ماکارونی داری کلی خوردی   بعداز شام راضی شدی بیای خونه     ...
6 خرداد 1391